شهرآرانیوز | عشق و شعر شباهتهای بسیاری با هم دارند، گاهی آدم شعر مینویسد که چراییاش را نمیداند و گاهی آدم عاشق میشود و چراییاش را نمیداند. شعر در بسیاری از موارد قابل شرح نیست و عشق نیز در چنین وضعیتی قرار دارد. شعر و عشق نسبت دیرینهای با هم دارند، بسیاری از داستانهای عاشقانه در ادبیات فارسی از طریق شعر حفظ شدهاند و شاعران و عاشقان خوب میدانند که یک شعر گاهی میتواند کارِ هزار نامه را انجام بدهد.
موهبت غریب وال بودن عاشقانههای تازه جواد گنجعلی در ادامه سنت از عشق سخن گفتن است، کتابی که ۹۵ شعر در حالوهوای عشق دارد و در هر شعر شاعر خودش را با عشق یا نسبت خودش را با معشوق تعریف میکند؛ گاه وصال، گاه فراق و گاه خاطره یا تصویری که تنها برای دو نفر معنا دارد و شاعر آن معنای خصوصی را با شعر به عرصه عمومی آورده است.
شاعر در موهبت غریب وال بودن، به موهبت عشق گرفتار آمده است. گرفتاری شیرین برای شاعر یا عاشق که تنها نسخهاش برای آرام گرفتن در جهان دیوانه امروز عشق است و او خوب میداند که: «یک قِصّه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب/ کز هر زبان که میشنوم، نامکرّر است».
شاعر در این کتاب با گذشته و حال و حتی آینده خلوت کرده است و از دست عشقهای از دست رفته هم گریزی ندارد و خاطره آنها همراه او هستند: «تو نمردهای/، اما تو را از دست دادهام/ و این غمانگیزتر از آن است/ که مرده باشی/ نیستی و کوهستان با من میگرید/ نیستی و غم/ روی صندلی عقب مینشیند/ و مدام از آینه/ به چشمهای من زل میزند...».
در بسیاری از شعرهای کتاب راوی حتی بعد از مرگ هم عاشق است و در انتظار رستاخیز که شاید دوباره آغشته به عشق شود: «باید قلبم/ دری به صحرا داشته باشد/ تا دوام بیاورد/ به زردیِ صندوقِ پست، دل بستم/ به انبساطِ جیوه در دماسنج/ به زنی که سرگیجه میآورد/ دیوانگی/ چراغ عشق را روشن نگه میدارد/ و پنجشنبه را/ شلوغ میکند/ میمیرم/ و قلبم از فکر به تو/ دست برنمیدارد/ میمیرم/ و خاک، جنازهام را/ به امانت نگاه میدارد.»
شاعر آگاه است که قرار است قتیل عشق باشد، نسخه او در این جهان ناآرام به مرگ ختم میشود، اما چه چیزی بالاتر از عاشقانه مردن و مگر میشود شاعر نداند که «عشق خواهر مرگ است» و او خوب میداند که عشق و کلمه او را از پا خواهد انداخت: «چگونه ممکن است مردی جسور/ در نبردی عاشقانه/ بهدست یک زن کشته شود؟ / نوشتههایم را جمع کردم/ غمگین بودند/ مثل مجلس سوگواری/ واژهها، بسیار گریسته بودند/ و شعر در تمام صفحات، دق کرده بود/ این کتاب/ مقتل شاعری است/ که به دستِ کلمات از پای درآمد.»
نوشتن از عشق و عاشقانه نوشتن برای گنجعلی در موهبت غریب وال بودن در الویت است. او حتی هنگامی که برشی از یک قصه تاریخی را قرار است به کمک تخیل شاعرانه تعریف کند، از زاویهای عاشقانه سراغ ماجرا میرود و تصرفِ یک شهر و از دست دادن معشوق را در یک راستا مینویسد: «به عطر کُندر، بوسه تو/ به زُمختی بِه، زخم من/ گفتم نگران نباش/ غمی نیست/ به آن آبیِ خلوت بیا/ تا حواس دیگران از ما پرت شود، برایم سههزار حرف بیاور؛ / که حروف مختصر الفبا/ تحملِ این حجم آشفتگی را ندارد/ خبر حنابندان معشوقه در تبعید/، چون مه دره را خفه میکند، / غم از هر جهت که بیاید/ بهتمامی در آدم خیمه میزند/ این را در تلگرافِ تصرفِ مشهد/ به دستِ سپاه روس، فهمیدم/ درکِ غروب/ از حوصله دیواری که تیرباران شده/ خارج است، / حال سرکرده یاغیان را دارم، علیمراد! / وقتی جسدِ همقطارانش را/ از دروازه شهر آویزان کردند.»
بسیاری از شعرهای موهبت غریب وال بودن در دو دسته یا وضعیت «بی تو» و «با تو» قرار میگیرند و همین وضعیت است که شعرها را شکل میدهد و همان است که شاعر مینویسد: «بروی میمیرم، بمانی میمیرم» و همان است که شاعر قتیل عشق است.
موهبت غریب وال بودن را نشر واج بهتازگی در ۱۳۶ و با قیمت ۱۱۰ هزارتومان منتشر کرده است.